۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

آرزوها بر زمین می ریزند

دوباره امشب تنهایی!
تنهایی تو را هم آتش زده است. به استخوانت رسیده است. هیچ امانی نداری. داری میشوی مثل خودشان. سیاهی سر تا پایت را به آرامی فرا می گیرد. زندگی در کالبدت جز پوچی چیزی به یادگار نمی گذارد. روحت را به آزار می خراشد و درد، سر تا پایت را فرا می گیرد. چه می خواهی؟
زندگی!