نیمچه دکتر
در آرزوی داشتن ها ...
۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه
من ، تو ، او
و من دلتنگ دیدار تو
و تو از اوهایت می گفتی
در حالی که من آن گوشه خاطراتت ایستاده بودم.
۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه
ناله عاشقان خوشست بنال *
دیشب حال کسی رو داشتم که یه دل سیر کتک خورده
بغض راه گلوشو بسته و پای چشمش کبوده
دلیلش رو هم نمی دونم...
-----
* از حافظ
۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه
قلم زدن
وقتی نمی تونی بنویسی
قلم دست می گیری و کلمه ها گم میشن
حال الان منه.
وقتی رسیدی به آخرش
همیشه دوباره باید شروع کرد
اگه نکنی
پس زنده نیستی
زندگی، درونت مرده...
۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه
سوختن...
گوشه ای کز کرده
سرش بر روی زانوانش
تسبیح در دستانش
و تبی سوزان بر لبانش
۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه
غرقه در نور
من
تنها در بیابانی سوزان
به روی تپه های شنی افتاده بودم
دهانم پر از ماسه و شن ...
که ناگهان
دستی مرا به آغوش کشید
و من ...
غرق در نور شدم
غرق در با او بودن ...
پستهای جدیدتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)